کد مطلب:36236 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:134

رابطه حاکم و زمان











(اذا تغیر السلطان تغیر الزمان)

«هر زمان كه سلطان دگرگون گردد زمانه هم دگرگون خواهد گردید»

تغییر رای و نظر حاكم، چه از صلاح به سوی فساد، و چه از فساد بسوی صلاح، تاثیر كلی در اوضاع زمان و وضع مردم خواهد داشت. داستانی را شارح بحرانی در اینجا نقل میكند كه ابن ابی الحدید نیز با اندك اختلافی نقل كرده و ان این است كه: انوشروان كارگدانان مملكت را جمع كرده و در حالی كه دری گرانبها در دست داشت و زیر و رو می كرد به آنان گفت: چه چیز ضررش از هر چیز برای مردم بیابان و صحرا بیشتر است و آنان را به نابودی می كشاند؟ و اضافه كرد كه هر كس آنچه را كه من راجع به این پرسش در دل دارم بگوید این در گرانبها را در دهن او می گذارم. هر یك از آنان جوابی داد، یكی گفت: نیامدن باران. و دیگری آفت ملخ، و بعضی اختلاف و عدم مساعدت وضع هوا را ذكر كردند كسری به وزیر خود گفت: تو بگو كه به نظر من عقل تو معادل با عقول همه ی رعیت است و بلكه برتری دارد او گفت: چیزی كه برای فنا و نابودی آنان سخت موثر است تغییر یافته رای و نظر سلطان درباره ی رعیت است و اینكه او قصد ظلم و جور درباره ی آنان بنماید. كسری گفت: آفرین بر تو ملوك و سلاطین، تو را بخاطر این عقل و خردمندی لائق و شایسته ی آن، انعاماتی كه به تو كردند دانستند و آنگاه آن در را در دهان وی گذاشته و به او داد.

[صفحه 248]

شیخ زاهد فقیه، و رام بن ابی فراس نقل كرده كه روزی كسری برای صید بیرون رفت اتفاقا صیدی پدیدار گردید، كسری آن را تعقیب كرد از همراهانش دور افتاد در این هنگام كوخی بنظرش آمد بسوی آن كوخ رفت دید پیرزنی جلو كوخ نشسته اجازه ی ورود طلبید پیرزن اذن داد كسری پیاده شده و وارد گردید، در این هنگام دختر آن زن آمد و گاوی نیز همراهش بود كه آن را دخل كوخ كرد زن برخاست و آن گاو را دوشید كسری هم نظر می كرد و می دید كه چه شیر خالصی دارد او با خود گفت خوب است كه بر هر عدد گاو، خراجی قرار داده شود چه آنكه این گاو چقدر شیر داشت، مقداری از شب كه گذشت پیرزن به دختر گفت: بر خیز گاو را بدوش آن دختر آمد كه گاو را بدوشد دید شیر ندارد و حتی قطره ای از پستانهایش تراوش نمی كند لذا مادر خود را صدا زد كه ای مادر بخدا سوگند پادشاه در دل نیت بد كرده و قصد سوئی نمود. پیرزن گفت: جریان چیست؟ و از كجا میگوئی؟ دختر گفت: زیرا پستان این گاو خالی است و حتی قطره ای شیر ندارد. مادرش گفت: صبر كن زیرا شب در جلوداری كسری در اینهگام با خود گفت: از كجا این دختر دانست كه من قصد بد در دلم گذشت نه من آن كار را نمی كنم «خراج روی گاوها نمی گذارم» طولی نكشید كه مادر، دختر را صدا زد كه دخترم برخیز و گاو را بدوش، دختر آمد دید پستان گاو پر از شیر است فریاد زد: ای مادر بخدا سوگند كه پادشاه از اراده ی سوئی كه كرده بود منصرف شد پستان این گاو پر از شیر است آنگاه آن را دوشید، صبح فرارسید و همراها كسری و ماموران كه برای پیدا كردن او می گشتند بدانجا رسیدند كسری سوار شده و دستور داد آن پیرزن و دخترش را هم با خود بیاورند و به آنها احسان و نیكی كرد و ضمنا پرسید كه چطور فهمیدی كه پادشاه در دلش نیت بدی كرد وانجهی چگونه فهمیدی كه پادشاه از آن نیت و قصد بد عدول نمود؟ پیرزن گفت: من از فلان مدت در اینجا می باشم و هرگز با عدل و داد در میان ما رفتار نشد جز اینكه سرزمینهای ما سبز و خرم گردید و زندگی ما گشایش یافت و هرگز در میان ما به جور و ظلم عمل نشد جز اینكه زندگی ما تنگ و سخت شده و

[صفحه 249]

مواد منفعت خیر از ما بریده گشت.[1].

در اینجا نكته قابل توجه این است كه بر حسب این دو حكایت، كلام مبارك امام را بعنوان یك عامل موثر در عالم غیب تلقی می كنیم بدین بیان كه تغییر نیت سلطان موجب می شود كه زمان، خود بخود متغیر گردد درست مانند دیگر عواملی كه بطور قهری و طبیعی اثری را تولید كرده و به بار می آورد. ولی ممكن است مقصود از كلام مبارك این باشد كه وقتی سلطان اراده ی بد كرد دست به اعمال بد و ناروا می زند و مردم هم كه قهرا راه و روش ملوك و پادشاهان خود را ادامه می دهند و از اینرو زمان به فساد می گراید.


صفحه 248، 249.








    1. محموعه ی ورام ج 2 ص 2.